سلام!

نمی دونم چه جوری از حسم برات بگم!از کجا بگم!اولا ازت متنفر بودم!ولی حالا مطمئنم که اوج تنفر اول عشقه!

همه وجودم و قلبم از حست پره!همه روحم داره تو رو صدا می کنه!لحظه های زندگیم تو رو می خوان!قلب من فقط با تو شاده!با تو گرمه!اون شب تو مهمونی,وقتی از جات بلند شدی,رفتم سر جات نشستم!خدا می دونه چه آرا مشی بهم دست داد!وقتی قاب عکس تو دستات بود,تا صبح قابو گرفتم تو دستام!تو اصلا می دونی چقدر سخته فقط جای دستای کسی که دوسش داری و لمس کنی؟!

خسته ام!ولی می دونم که این انتظار یه روز تموم میشه!اونوقت وطمئن باش هیچوقت تنهات نمیذارم!دلم برات تنگ شده!برای غرور نگاهت!برای جذبت!برای لبخند قشنگت عزیز دلم!دارم داغون میشم!چشمات داغونم می کنه!وقتی می خندی,نمی تونم ازت دل بکنم!دوست دارم!مقدس تر از این جمله نداشتم که نثارت کنم!فقط دوست دارم!تو هرباری که می خندی,جدایی سخت تر میشه!دوست دارم فقط همین...

این عشقه یک طرفه من رو

کشونده تو خیابونا

نمی خوام توی این خلوت

کسی دوروبرم باشه

نه پلکام روی هم میرن

نه دست می کشم از گریه

نه می خوام برف بیاد

بارون ...

نه چتری رو سرم باشه

امشب چشای من

مثه ابرای بهاره

نخند به حال من